خورشید تباران
استقلال ، آزادی ، عـدالت اجتماعی
شعر کلاسیک از . میراسماعیل جباری نژاد ، م - اُدلی
ساکن کانادا - تورنتو ، تولد ، تبریز ، محله خیابان ( کلانتر کوچه ) رانده شده وطن
با مضامین ، 1 - ملی و میهنی، رزمی 2 - عاشقانه و عارفانه 3 - جلوه های طبیعت و خلقت 4- مناسبت ها ی ویژ ه
لطفا برای خواندن اشعار صفحات بعد در پانین صفحه در قسمت مستطیل بنفش روی
older post
کلیک فرمائید و همینطور تا آخر
Classic poetry - in persian
1 - Heroic verse and Revolution 2 - Beauty of Nature and Creation 3 - Lyric Poetry......
miresmaeil jabarinezhad ( mim - odly)
**CANADA - TORONTO
1 -Independence 2 - Freedom ( Liberty ) 3 - Social Justice For Iran
Tuesday, February 12, 2013
Sunday, February 3, 2013
میراسماعیل جباری نژاد دو رباعی شطرنج عشق
* شطرنج عـشق *
در قاب دلم عـکس تو انداخته ام
با عکس تو صد گونه غـزل ساخته ام
شطرنج دو رنگ عـشق تو «ماتم» کرد
« شاه » دل خود به ماه «رخ » باخته ام
* قـمار عـشق *
من اسب غـزل به شوق تو می تازم
با هر غزلی داغ دلی می سازم
« شاه » دل خود «مات » رخت می سازم
هستی ، همه در قمار تو می بازم
میراسماعیل جباری نژاد
م -اُدلی
Tuesday, January 22, 2013
Saturday, November 17, 2012
جباری نژاد میراسماعیل ( در سوگ دوشیزه دردانه باغ ) ***
* در سوگ دوشیزه دُردانه باغ *
آمدم باده بنوشم سر ِ میخانه باغ
ناگهان چشم من افتاد به ویرانه باغ
کو گلی ؟ نسترنی، یاسمنی در چمنی
تا ببینی سر ِ گل گردش پروانه باغ
پای هر نارونی ، یاسمنی پر پر شد
آه از این کشته دوشیزه دُردانه باغ
عشقبازی ِ گل و بلبل شیدا همه سوخت
مرده چشمک زن ِ زن ، نرگس مستانه باغ
شده مخروبه زرد آن همه آبادی سبز
جغد در جغد شده وسعت ویرانه باغ
جغد ها کوخ نشین سر هر کوی و دمن
رفته از کاخ چمن دولت شاهانه باغ
هرج و مرجی شده در گنگره ی زاغ و زغن
غار غاریست در این مجلس بیگانه باغ
چشم ها چشمه خون است به یاس گل یاس
شده مجنون ، لب جو ، بلبل حنانه باغ
شده فانوس به فانوس شقایق خاموش
مانده در ظلمت خود صحن چراغانه باغ
لشکر باد زده حمله به دارائی سبز
کرده خاشاک زمین دولت گلخانه باغ
طعمه ی گرگ خزان شد تن بابونه ناز
وای از این مرگ جگر گوشه یکدانه باغ
نعش بابونه ناز است در آئینه جو
تهی از رایحه شد دختر ریحانه باغ
پای بید سر جو ، مرگ دوصد لیلی گل
برده تا اوج جنون بلبل فرزانه باغ
مژده ای مرغ چمن که از گذر گردش چرخ
نوبهار دگری سر کَشد از خانه باغ
آیه های تر ِ باران ، رسد از ابر کریم
تا دهد جلوه به این بی سر و سامانه باغ
ده زبان ، سوسن گل باز بروید لب جو
تا بگوید سر آب آن همه افسانه باغ
خیز نیلوفر گل از در و دیوار بهار
می شود جلوه گر و زینت کاشانه باغ
جان لبلاب چمن ، گرم بچسبد تن سرو
تا چشد شهد هوس دختر دردانه باغ
دیده ها خیره کند دامن گلدوز دمن
چشمه جاری شود از قعر نهانخانه باغ
نغمه در نغمه شود سمفونی دلکش باد
تا به رقص آورد آلاله ی جانانه باغ
نفس ِ باد به پیچد به تمامیت سبز
سینه ها پر شود از عطر گلستانه باغ
دل «اُدلی » بشود شور طرب خانه عشق
تا سراید غزلی سبز به شکرانه باغ
میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی
حنانه = بسیار ناله کننده ، نالان
لبلاب = نیلوفر صحرائی
رایحه = بوی خوش = عطر
ریحانه = هر گلی که خوشبو باشد = دسته ریحان
یاس = غم = اندوه
یاس = گل یاس
سوسن = گل ده زبان در ادبیات ما به خاطر شکل گلبرگ ها که مانند زبان است
*****
آمدم باده بنوشم سر ِ میخانه باغ
ناگهان چشم من افتاد به ویرانه باغ
کو گلی ؟ نسترنی، یاسمنی در چمنی
تا ببینی سر ِ گل گردش پروانه باغ
پای هر نارونی ، یاسمنی پر پر شد
آه از این کشته دوشیزه دُردانه باغ
عشقبازی ِ گل و بلبل شیدا همه سوخت
مرده چشمک زن ِ زن ، نرگس مستانه باغ
شده مخروبه زرد آن همه آبادی سبز
جغد در جغد شده وسعت ویرانه باغ
جغد ها کوخ نشین سر هر کوی و دمن
رفته از کاخ چمن دولت شاهانه باغ
هرج و مرجی شده در گنگره ی زاغ و زغن
غار غاریست در این مجلس بیگانه باغ
چشم ها چشمه خون است به یاس گل یاس
شده مجنون ، لب جو ، بلبل حنانه باغ
شده فانوس به فانوس شقایق خاموش
مانده در ظلمت خود صحن چراغانه باغ
لشکر باد زده حمله به دارائی سبز
کرده خاشاک زمین دولت گلخانه باغ
طعمه ی گرگ خزان شد تن بابونه ناز
وای از این مرگ جگر گوشه یکدانه باغ
نعش بابونه ناز است در آئینه جو
تهی از رایحه شد دختر ریحانه باغ
پای بید سر جو ، مرگ دوصد لیلی گل
برده تا اوج جنون بلبل فرزانه باغ
مژده ای مرغ چمن که از گذر گردش چرخ
نوبهار دگری سر کَشد از خانه باغ
آیه های تر ِ باران ، رسد از ابر کریم
تا دهد جلوه به این بی سر و سامانه باغ
ده زبان ، سوسن گل باز بروید لب جو
تا بگوید سر آب آن همه افسانه باغ
خیز نیلوفر گل از در و دیوار بهار
می شود جلوه گر و زینت کاشانه باغ
جان لبلاب چمن ، گرم بچسبد تن سرو
تا چشد شهد هوس دختر دردانه باغ
دیده ها خیره کند دامن گلدوز دمن
چشمه جاری شود از قعر نهانخانه باغ
نغمه در نغمه شود سمفونی دلکش باد
تا به رقص آورد آلاله ی جانانه باغ
نفس ِ باد به پیچد به تمامیت سبز
سینه ها پر شود از عطر گلستانه باغ
دل «اُدلی » بشود شور طرب خانه عشق
تا سراید غزلی سبز به شکرانه باغ
میراسماعیل جباری نژاد
م - اُدلی
حنانه = بسیار ناله کننده ، نالان
لبلاب = نیلوفر صحرائی
رایحه = بوی خوش = عطر
ریحانه = هر گلی که خوشبو باشد = دسته ریحان
یاس = غم = اندوه
یاس = گل یاس
سوسن = گل ده زبان در ادبیات ما به خاطر شکل گلبرگ ها که مانند زبان است
*****
Monday, October 29, 2012
میراسماعیل جباری نژاد - سه رباعی برای خواهرم نسرین و آزاده
* تقدیم به دو خواهرعزیزم ، نسرین و آزاده
به خواهر عزیزم نسرین
* گل نسرین *
این شاخه گل که نام او « نسرین » است
چون شوکت ماه و جلوه ی پروین است
نه زنبق و نه ، بنفشه در بستان است
او نازترین گل ِ جهان « نسرین» است
ناز ترین گل جهان *
این گل که چنین ، بهار عـطر آگین است
دلچسب تر از نسیم فروردین است
هم لاله و هم ، شقایق «تبریزی » است
هم نازترین گل جهان نسرین است
به خواهر دلبندم « آزاده » عزیز و به چشمان همیشه گریانش
* فاصله ها *
بشکسته ز غم ساغر گلباده من
پژمرده چو گل ، قامت افتاده من
در پیچ و خم ِ فاصله ها می گردند
چشمان تر ِ خواهر « آزاده » من
میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی
به خواهر عزیزم نسرین
* گل نسرین *
این شاخه گل که نام او « نسرین » است
چون شوکت ماه و جلوه ی پروین است
نه زنبق و نه ، بنفشه در بستان است
او نازترین گل ِ جهان « نسرین» است
ناز ترین گل جهان *
این گل که چنین ، بهار عـطر آگین است
دلچسب تر از نسیم فروردین است
هم لاله و هم ، شقایق «تبریزی » است
هم نازترین گل جهان نسرین است
به خواهر دلبندم « آزاده » عزیز و به چشمان همیشه گریانش
* فاصله ها *
بشکسته ز غم ساغر گلباده من
پژمرده چو گل ، قامت افتاده من
در پیچ و خم ِ فاصله ها می گردند
چشمان تر ِ خواهر « آزاده » من
میراسماعیل جباری نژاد
م - ادلی
Thursday, October 11, 2012
miresmaeil jabarinezhad الهه ی عشق ،
* ا لـهـه ی عـشـق *
باده نابی و در سا غـر جا نی حا فـظ
دل بی تا ب مرا تا ب و توانـی حا فـظ
دل بی تا ب مرا تا ب و توانـی حا فـظ
گلشن سبـز غـزل را گل یـکـد ا نه توئی
تو گل سر سبـد با غ بیا نی حا فـظ
تو گل سر سبـد با غ بیا نی حا فـظ
جوشش چـشـمه توئی در تپـش نبض بها ر
نـکهـت گل ز کران تا به کرا نی حا فـظ
نـکهـت گل ز کران تا به کرا نی حا فـظ
تن بی روح مرا نـقـش مسیحا ئی توست
دل بی جان مرا جان جهـا نی حا فـظ
دل بی جان مرا جان جهـا نی حا فـظ
شور مستی من از جام غـزل ها ی تو باد
باده کهنه مگر در خـم جا نی حا فـظ ؟
باده کهنه مگر در خـم جا نی حا فـظ ؟
آ تـشیـن درد مرا در دل آ تـشکـده ام
بارش نـقـر ه ای ا بـر گرانی حا فـظ
بارش نـقـر ه ای ا بـر گرانی حا فـظ
گل خـورشید توئی در ا فـق سبـز خیا ل
روشنی بخش دل و روح و روانی حا فـظ
روشنی بخش دل و روح و روانی حا فـظ
بوسـتـا ن غـزلت سبز ترین گلشن عـشق
گلشن عـشق ترا نیست خـز ا نی حا فـظ
گلشن عـشق ترا نیست خـز ا نی حا فـظ
سوسن گلشن عـشـقی به بهاران هـنـر
عـشق را معنی ده گونه زبا نی حا فـظ
عـشق را معنی ده گونه زبا نی حا فـظ
تـو پیا م آ ور عـشـقی و لسان ا لغـیبی
وه . که از قـد رت دادار نشا نی حا فـظ
وه . که از قـد رت دادار نشا نی حا فـظ
شور آ وا ز تو بر پـرده ا فلاک نشست
جاودان شـهـره ی هـر دور و زمانی حا فـظ
جاودان شـهـره ی هـر دور و زمانی حا فـظ
تو هما ن خـضری وآن زنده جاوید تو ئی
روح خورشیدی و در کون و مکانی حافظ
روح خورشیدی و در کون و مکانی حافظ
منظری خوش ز جنان است مرا گر به خیال
تو همان منظره ی با غ جـنـا نی حا فـظ
تو همان منظره ی با غ جـنـا نی حا فـظ
چشمه عشق تو در سینه « اُ د لـیست» روان
ای خوش آن دم که مرا ورد زبا نی حا فـظ
ای خوش آن دم که مرا ورد زبا نی حا فـظ
میـر اسما عـیـل جـبـا ری نژاد
م - ا ُ د لی
ا ُ د لی = به معنی آ تشین در زبان شیرین آ ذربایجان
Subscribe to:
Posts (Atom)